• خطبه ها
  • پيش از وفاتش
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

پيش از وفاتش

« 453»

(149) (ومن كلام له (عليه ‏السلام) ) (قبل موته) أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ وَ الْأَجَلُ‏  

« 454»

مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ أَمَّا وَصِيَّتِي فَاللَّهُ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّدٌ (صلى‏ الله ‏عليه‏ و آله) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا حَمَّلَ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ وَ خَفَّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ رَبٌّ رَحِيمٌ وَ دِينٌ قَوِيمٌ وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَكُمْ إِنْ ثَبَتَتِ الْوَطْأَةُ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ وَ مَهَبِّ رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفِّقُهَا وَ عَفَا فِي الْأَرْضِ مَخَطُّهَا وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطُوقٍ لِيَعِظَكُمْ هُدُوِّي وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي وَ سُكُونُ أَطْرَافِي فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصَدٍ لِلتَّلَاقِي غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ‏  

« 455»

سَرَائِرِي وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي.

 


ص455

 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (پس از ضربت زدن ابن ملجم بر فرق آن بزرگوار، و) پيش از وفاتش (در اينكه مرگ بهمه مى‏رسد، و توصيه به پيروى از خدا و رسول و خبر دادن از وفات خود): (1) اى مردم، هر مردى در عين اينكه از مرگ مى‏گريزد آنرا ملاقات ميكند، و مدّت زندگانى ميدان راندن جان است (و مقصد بسر رسيدن عمر و در يافتن مرگ) و فرار از مرگ نزديك شدن بآن است (زيرا انسان براى فرار در صدد علاج بر مى‏آيد و حركت و كوششى مى ‏نمايد كه آن خود موجب نابود كردن مدّت زندگانى است و از دست دادن مدّت زندگانى مستلزم رسيدن به مرگ است، خلاصه مرگ دست ردّ به سينه هيچكس نمى ‏گذارد، نه حقّ و نه باطل). (2) چه بسيار روزهايى را گذرانده ‏ام كه در باب اين امر پنهان شده كنجكاوى مى‏نمودم (در بى اعتنائى مردم بحقّ و مظلوميّت اهل آن و تمسّك بباطل و غلبه و توانائى پيروانش تحقيق و جستجو مى‏كردم) پس (باين سرّ دست يافتم، و) خداوند نخواست مگر پنهان داشتن آنرا (از شما، زيرا اين امر از مسائل مشكله قضاء و قدر است و عقل و فهم شما كوتاهتر از اينست كه آنرا درك نمائيد. و نظير اين جمله در سخن پنجم آن حضرت است كه فرمود: اندمجت على مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الأرشية فى الطّوىّ البعيدة يعنى سكوت من براى آنست كه فرو رفته‏ام در علمى كه پنهان است و اگر ظاهر و هويدا نمايم آنچه را كه مى‏دانم شما مضطرب و لرزان مى‏شويد مانند لرزيدن ريسمان در چاه ژرف) چه دور است آگاه شدن بآن (زيرا) علمى است پنهان شده (و آشكار كردن آن براى هر كس سزاوار نيست) (3) امّا وصيّت و سفارش من (بشما) خدا است كه چيزى را با او شريك قرار ندهيد، و محمّد صلّى اللّه عليه و آله است كه سنّت (احكام) او را بى‏قدر و تباه نگردانيد، اين دو ستون (توحيد حقّ تعالى و شريعت پيغمبر اكرم) را بر پا نگاه داريد (زيرا بقاء اسلام و نظام امور مسلمانها در معاش و معاد بر توحيد خداوند سبحان و پيروى از سنّت حضرت رسول است) و بيفروزيد اين دو چراغ را (تا در تاريكى ‏هاى نادانى و گمراهى سرگردان نمانيد) و بر شما توبيخ و سرزنشى نيست مادامى كه (از اين دو) دور و پراكنده نشويد.  

 ص456

(و پيروى از دستور خدا و رسول را دشوار نشماريد، چون) (4) خداوند بهر مردى از شما باندازه طاقت و توانائيش تكليف فرموده و به نادانان تخفيف داده است (پس نادانان باندازه دانايان مكلّف نيستند، زيرا) پروردگار شما پروردگارى است مهربان، و دين شما دينى است استوار (كه كجى در آن راه ندارد) و پيشواى شما (پيغمبر اكرم و ائمّه هدى عليهم السّلام) پيشوايى است (بجميع احكام الهىّ) دانا. (5) من ديروز همراه و همنشين با شما بودم (با تندرست و توانائى و دليرى بشما خدمت مى ‏كردم) و امروز براى شما عبرت و پند هستم (با اين همه دلاورى و بزرگى از پا افتاده‏ ام) و فردا از شما دورى گزيده جدا مي شوم (مى‏ ميرم) خدا من و شما را بيامرزد (اين جمله و غدا مّفارقكم يعنى فردا از ميان شما مى‏ روم، صريح و آشكار در اين است كه آن حضرت زمان موت خود بلكه همه چيز را مى ‏دانسته، زيرا امام عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن است، و مضمون اين معنى را در خطبه نود و دوّم هم بيان فرمود: فاسألوني قبل أن تفقدونى يعنى بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد، و شرح آن گذشت، و نيز رجال و بزرگان علم و دانش از سنّى و شيعه اخبار غيبيّه از گذشته و آينده و زمان حاضر از آن بزرگوار و سائر أئمّه هدى عليهم السّلام روايت نموده و به صحّت و درستى آنها تصديق و اعتراف دارند). (6) اگر جاى پا نهادن در اين لغزشگاه استوار باشد (در اين دنيا زنده بمانم) پس (چون راضى بقضاء و قدر خدا هستم و نمى‏ خواهم غير از آنچه را كه او خواسته) آن مراد و مطلوب شما است، و اگر قدم بلغزد (مرگ مرا دريابد) پس ما بوديم در سايه شاخه‏هاى درختان و در جاى وزش بادها و در زير سايه ابر كه در ميان آسمان و زمين جمع شده و نابود گشته و نشانه آن بادها در زمين از بين رفته (خلاصه اگر من مردم شگفتى نيست، زيرا در دنيايى بوده‏ام كه مانند اين امور كه بزودى فانى و نابود مى‏ گردند در آن بسيار بوده است. ترديد در اين دو جمله منافات ندارد با آنچه كه در باره امام بيان كرديم كه به گذشته و آينده و زمان حاضر عالم و دانا است، زيرا اين نوع سخنان از قبيل آنست كه عالم براى مصلحت خود را بصورت كسيكه در امرى ترديد دارد در آورد، مانند آنكه خداوند در قرآن كريم س (3) ى (144) مى ‏فرمايد: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ يعنى نيست محمّد مگر فرستاده‏اى كه پيش از او پيغمبرهايى بوده و مردند، پس آيا اگر اين پيغمبر هم بميرد يا در جنگ كشته شود شما بر پاشنه ‏هاى خود بر مى‏گرديد يعنى كافر شده و جهاد را ترك مى‏كنيد و امّا پاسخ معترض باينكه‏  

 ص457

حفظ نفس عقلا و شرعا واجب است و جائز نيست كسى دانسته خود را بخطر اندازد، و امير المؤمنين با اينكه مى ‏دانست ابن ملجم او را با شمشير شهيد خواهد نمود چرا آن شب بمسجد تشريف برد اينست كه خداوند او را مخيّر فرمود بين بقاء و لقاء يعنى ماندن در دنيا و رفتن در جوار الهىّ، پس آن حضرت لقاء را اختيار نمود، چنانكه اين معنى مضمون بعض رواياتست، بنا بر اين حفظ نفس در همه جا واجب نيست و نبايد در چنين موردى از عقل پيروى نمود در صورتيكه عقل هم در اينجا چنين حكومت نمى ‏كند، زيرا گريز از اجل حتمى و مقدّر ممكن نيست) (7) و من همسايه شما بودم و روزهايى بدنم همنشين شما بود و بزودى مى ‏بينيد تنم را بى‏جان كه پس از حركت و جنبش آرام و پس از گفتار خاموش گرديده تا سكونت من و چشم پيش افكندنم و آرامى اعضايم براى شما پند باشد، زيرا اين حال براى عبرت گيرنده‏ها از هر گفتار بليغ و سخن پذيرفته شده‏اى پند دهنده ‏تر است، (8) وداع و جدائى من از شما مانند وداع و جدائى مردى است كه ياران او براى ملاقات و ديدنش آماده‏اند (روز رستخيز در پيشگاه عدل الهىّ شما را ملاقات خواهم نمود) فردا بياد روزهاى من مى‏ افتيد (بعد از رفتن من از دنيا و بر سر كار آمدن بنى اميّه و ديگران قدر مرا خواهيد دانست) و انديشه‏ هاى من براى شما آشكار مى‏گردد (معلوم مي شود كه در اين جنگها منظورى جز بدست آوردن رضاء و خوشنودى خداوند متعال نداشتم) و پس از تهى شدن جاى من و بر پا ايستادن ديگرى در آن مرا خواهيد شناخت (چون از دنيا رفتم و ديگرى مقام مرا غصب نمود و بهمه ظلم و ستم روا داشت، قدر و منزلت و عدل و داد گسترى و مهربانى من هويدا مى‏ گردد).